از: بی + در، که در ندارد. بی باب. بدون در. بدون مدخل یا بدون آنچه بر مدخل قرار دهند. شواهد زیر، هم بمعنی خود ’در’ و هم بمعنی مدخل یعنی جای نصب در است: که کرد این گنبد پیروزه پیکر چنین بی روزن و بی بام و بی در. ناصرخسرو. بی در و روزن بسی حصارستان بی در و روزن کسی حصار کند. ناصرخسرو. چندین همی بقدرت او گردد این آسیای تیزرو بی در. ناصرخسرو. بی زاد مشو برون و مفلس زین خیمۀ بی در مدور. ناصرخسرو. آورد بدان سرای بی در آن مژده بدان همای بی پر. نظامی. زاهد بی علم خانه بی در (است) . سعدی، کنایه از بی خاصیت. رجوع به رنگ و بو شود