ابوالحسن مرزبان دیلمی معروف به کیا رئیس. رجوع به ابوالحسن بهمنیار شود، ترقی. دولت. (غیاث) : نشین با اهل علم ای دوست مادام که از دانش بهی یابی سرانجام. ، صحت و تندرستی. (غیاث). بهبودی. (انجمن آرا). صحت و شفا و تندرستی. (ناظم الاطباء). بهبود. شفا. صحت. (فرهنگ فارسی معین) : بادا رخ عدوی تو همچون بهی دژم روی تو باد همچو گل از شادی و بهی. رودکی. چه بندی دل اندر سرای سپنج که هرگز نداند بهی را ز رنج. فردوسی. تو دوری و از دوری تو سخت برنجم امیدبهی نیست چو زینگونه بود کار. فرخی. امید بهی در شهنشه ندید در اندازۀ کار او ره ندید. نظامی. بیمار چو اندکی بهی یافت ور شخص نزار فربهی یافت. نظامی. خاقانیا ز عارضۀ درد دل منال کز ناله هیچ درد نشان بهی ندید. خاقانی