جدول جو
جدول جو

معنی بهزاد

بهزاد(بِ)
نام اسب بوده. (انجمن آرا) (آنندراج). نام اسب کیکاوس که او را شبرنگ بهزادی گفتندی. (شرفنامه). نام اسب سیاوش. (ناظم الاطباء). نام اسب سیاوش که بمیراث به کیخسرو رسید. (یادداشت بخط مؤلف) :
به بهزاد بنمای زین و لگام
چو او رام گردد تو بردار گام.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 721).
چنین گفت شبرنگ بهزاد را
که فرمان مبر زین سپس باد را.
فردوسی (ایضاً ص 721).
بیاورد شبرنگ بهزاد را
که دریافتی روز کین باد را.
فردوسی (ایضاً ص 653).
برانگیخت شبرنگ بهزاد را
که بگذاشتی روز تک باد را.
اسدی (از آنندراج) ، واژگون شده و سرنگون و غلبه کرده شده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، غمگین و دلتنگ. (آنندراج). دلگیر و غمگین، مغلوب شده و شکست داده شده. (ناظم الاطباء)
نام اسب گشتاسب. (ولف) :
بدادش بدو شاه بهزاد را
سیه جوشن و خودپولاد را
پسر شاه کشته میان را ببست
سیه رنگ بهزاد را برنشست.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1535)
لغت نامه دهخدا