جدول جو
جدول جو

معنی بهرام گور

بهرام گور(بَ)
نام پادشاهی بوده است در عراق که او را بهرام گور میگفتند بسبب آنکه پیوسته شکار گورخر کردی و او پسر یزدجرد اثیم بود. گویند مدت چهار سال در ملک او کسی نمرد و پادشاهی او در دور زهره بود چه در زمان او ساز و نوا رواجی تمام داشت. (برهان). نام پادشاه عراق که بسیار عادل و سخی بود چون اکثر شکار گورخر میکرد او را بهرام گور گویند. (غیاث) (از رشیدی). نام پادشاهی بود ذوشوکت و مشهور به بهرام گور. (جهانگیری) ، میانۀ وادی. (منتهی الارب) (آنندراج). میان وادی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهره الحلقه، میانۀ آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهرهالفرس، میانۀ آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- بهره اللیل، میانۀآن. (منتهی الارب). میان شب. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
- بهرهالوادی، میان آن. (از معجم البلدان).
- بهرهالیوم، میان روز. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا