جدول جو
جدول جو

معنی بهانه شکستن

بهانه شکستن(نَ نَ خَ)
رفع بهانه و تدارک آن کردن. (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از میان دور کردن بهانه باشد. (آنندراج) :
طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند
دیگر چه ماند بهر شکستن بهانه است.
طالب آملی (ازآنندراج).
سر پیش داشتم ز نیاز آن یگانه را
تیغش بدست داد و شکستم بهانه را.
وحید (ازآنندراج) ، عاجز شدن. (منتهی الارب). عاجز شدن و درمانده گشتن. (فرهنگ فارسی معین). مانده گردیدن. (از اقرب الموارد) ، به دروغ افترا زدن. دروغ بستن بر کسی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا