رفع بهانه و تدارک آن کردن. (بهار عجم) (آنندراج). کنایه از میان دور کردن بهانه باشد. (آنندراج) : طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند دیگر چه ماند بهر شکستن بهانه است. طالب آملی (ازآنندراج). سر پیش داشتم ز نیاز آن یگانه را تیغش بدست داد و شکستم بهانه را. وحید (ازآنندراج) ، عاجز شدن. (منتهی الارب). عاجز شدن و درمانده گشتن. (فرهنگ فارسی معین). مانده گردیدن. (از اقرب الموارد) ، به دروغ افترا زدن. دروغ بستن بر کسی. (فرهنگ فارسی معین)