تعفن. بدبویی. گند. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) ، دارای بوی. آنکه بوی دهد. آنچه بوی دهد. بویا. معطر: بشمشاد بوینده عنبرفروش بیاقوت گوینده در خنده نوش. اسدی. روان را بشمشاد بوینده رنج خرد را بمرجان گوینده گنج. اسدی. رخشنده تر از سهیل و خورشید بوینده تر از عبیر و عنبر. ناصرخسرو. گیسوی تو شهبال همای نبوی دان بوینده چو مشک تبت و تنکت و تمغاج. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 145). ، حاست (حاسۀ) شامه. (فرهنگ فارسی معین)