بوغراق، (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء)، یک نوع نانخورشی، (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ص 126)، رجوع به بغرا شود، نام مرغی هم هست، (برهان)، پرنده ای از راستۀ ماکیان ها که دارای گردنی برهنه و گوشتی و پنجه های قوی میباشد، رنگ آن بیشتر سیاه، سر وگردن وی بدون پر است، دارای آویزه های نرم گوشتی است و نر آن دارای دم پهنی است، (فرهنگ فارسی معین)، یک قسم مرغ بزرگی از طایفۀ ماکیان هاکه بومی هندوستان بوده و از آنجا بسیار جاها برده شده و آنرا یبروح نیز میگویند، (ناظم الاطباء)، ، حربا و آن نوعی از چلپاسه باشد که هر نفس برنگی نماید، (برهان)، بعضی گویند: غیر حربا است از حربا بزرگتر که صبح برنگی و شام برنگی نماید، مگر فارسیان بمعنی رنگارنگ مستعمل کنند، (غیاث)، نوعی از چلپاسه که رنگ آن متغیر نماید، حربا، (فرهنگ فارسی معین)، نوعی از حیوانات زاحف، شبیه به چلپاسه و دارای قوه مخصوصی است که بدن خود را متنفخ کرده و باد میکند و بعد کوچک مینماید ورنگ پوست خود را تغییر میدهد، یعنی بالاصاله دارای رنگی است که مخصوص به او است و جلدش دارای نسجی است بی نهایت شفاف، ولی از اثر بعضی اسباب، رنگ خود را تغییر میدهد، چنانکه هرگاه بر روی درخت سبزی باشد، بواسطۀ انعکاس نور، متلون بلون سبز میگردد، و این تغیر و تلون که مخصوصاً بشدت موحش است، حاصل میشود از اثرحس جلد این حیوان و برنگ سرخ و زرد و سیاه و سبز و سفید دیده میشود و این حیوان را هربه و اژنیان نیز میگویند، (ناظم الاطباء) : چرا با جام می، می علم جویی چرا باشی چو بوقلمون ملون، ناصرخسرو، یک رهم یکرنگ گردان در فنا چند گردم همچو بوقلمون ز تو، عطار، ، جانوری است درآب، چون خواهد که جانوری بگیرد خود را بشکل آن جانور کند، (برهان)، کنایه از کسی است که هر ساعت خود را برنگی وانماید، (برهان)، کسی که هر ساعت خود را برنگی وانماید، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، کنایه از دنیا و عالم است بسبب حوادث، (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، هر چیز رنگارنگ، (فرهنگ فارسی معین)، متلون، گونه گون: دورنگی شب و روز سپهر بوقلمون پرند عمر ترا می برند رنگ و بها، خاقانی، بوقلمون شد بهار از قلم صبح و شام راند مثالی بدیع ساخت طلسمی عجیب، خاقانی، و به بسبب تغیر روزگار و تأثیر فلک دوار و گردون و اختلاف عالم بوقلمون، (تاریخ جهانگشای جوینی)، این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون، (گلستان سعدی)، مأمون از نوائب دهر بوقلمون و مصون از مصائب گردون، (ترجمه محاسن اصفهان ص 9)، اهل مشرق سنگ پشت را بوقلمون میگویند، (برهان)، نام گیاهی است، گل بوقلمون، (فرهنگ فارسی معین)، نوعی گل میخک، (یادداشت بخط مؤلف)