بوسه جای. جائی که بر آن بوسه زنند. (آنندراج). جای بوس. لب. بوسگه. بوسگاه. (ناظم الاطباء). محل بوسه. جای بوسه. (فرهنگ فارسی معین) : از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار. سوزنی. یاد او خورده است خاقانی از آنک بوسه گاهش دست خمارآمده ست. خاقانی. جسم تو کو بوسه گاه خلق بود چون شود در خانه کور و کبود. مولوی. رگ دست ترا کز رشتۀ جان است نازکتر طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده. امیرخسرو (از آنندراج). - بوسه گاه شناس، شناسندۀ جای بوسه: جدا نمیشود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است حال موزونش. صائب (از آنندراج)