دربان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (غیاث). دربان و نگهبان. (ناظم الاطباء). دربان. جمع واژۀ بوابان و بوابون. (از اقرب الموارد) : بلند گردون زیبدت درگه عالی که زهره حاجب باشدش مشتری بواب. مسعودسعد. به سربزرگی جدان من که بودیشان درازگوش ندیم و درازدم بواب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 54). هرکه حاجت بدرگهی دارد لازمست احتمال بوابش. سعدی. اگر بواب و سرهنگان ز درگه هم برانندت از آن بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت. سعدی.