حکامی که از سال 268 تا حدود 318 هجری قمری در آذربایجان حکمرانی کردند. ابوالساج دیوداد که حکمران کوفه و اهواز بود تا سال فوت خود یعنی سنۀ 266 هجری قمری این مقام را داشت و پسرش محمد، حاکم حجاز بود ولی در سال 269 هجری قمری والی انبار و در سال 276 هجری قمری حکمران آذربایجان شد و در این حکومت اخیر خود، ارمنستان را هم بسال 285 هجری قمری ضمیمۀ حوزۀ فرمانفرمایی خویش نمود. در سال 319 هجری قمری حکومت آذربایجان نصیب مفلح یکی از موالیان یوسف شد و سلسلۀ بنی ساج رو بضعف رفت و کمی بعد بدست حکام عباسی انقراض یافت. اولین آنها ابوالساج داود و آخرینشان ابوالمسافر الفتح بن محمد است. (از طبقات السلاطین صص 113- 114). رجوع به فرهنگ فارسی معین شود، هدم و خراب کردن. بنیاد برافکندن: گفتی که بنیاد افکنم آنرا که بر من دل نهد گر جرم این باشد نخست از من بنه بنیاد را. کمال خجندی (از آنندراج). و رجوع به ترکیب بعد شود. - بنیاد برافکندن، خراب کردن. منهدم ساختن. (فرهنگ فارسی معین). هدم و خراب کردن. (از آنندراج) : خصمان اسیر قهر تو تا هم بدست قهر بنیادشان خدای تعالی برافکند. خاقانی. - بنیاد برانداختن، هدم و خراب کردن و بنیاد زیر و زبر شدن لازم منه است. (آنندراج). خراب کردن. منهدم کردن. (فرهنگ فارسی معین) : اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم. حافظ. - بنیاد برفکندن، ویران کردن: بنیاد عقل برفکند خوانچۀ صبوح عقل آفت است هیچ مگو تا برافکند. خاقانی. تا بر رخ تو نظر فکندم بنیاد وجود برفکندم. عطار (از آنندراج). - بنیاد فکندن، بنا نهادن. پی افکندن: در تو آباد باد فرخ باد آنکه بنیاد فرخ تو فکند. انوری. چو این بنیاد بد را خود فکندی گناه خویش را بر من چه بندی. امیرخسرو (از آنندراج)