حکامی که از سال 362 تا 543 هجری قمری در تونس حکومت کردند. اولین آنها یوسف بلکین بن زیری (362 هجری قمری) و آخرینشان الحسن بن علی (515- 543 هجری قمری) است. که بدست رجار پادشاه صقلیه و امرای موحدی برافتادند. (از طبقات السلاطین صص 33- 34) ، بنای عمارت و اصل و ریشه آن و بنای دیوار و اصل آن. (ناظم الاطباء). شالوده. پی دیوار. بنلاد. بنیان. (فرهنگ فارسی معین) : و اندر خره به ناحیت پارس یکی آتشکده است... بنیاد او را دارا نهاده است. (حدودالعالم). ز سنگ و ز گچ بود بنیاد کار چنین کرد تا باشد آن پایدار. فردوسی. بنیاد آن (کازرون) هم طهمورث کرده است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 145). شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 69). عدل بنیادی است عالی ملک را تو بحق معمار آن بنیادباش. مسعودسعد. و اگر خردمند به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید که بنیاد آن هرچه مؤکدتر باشد... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله ودمنه). در اواخر عمر و خواتیم ایام بنیاد سرایی فرموده بود و آنرا سهل آباد نام کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 146). رواقی جداگانه دید از عتیق ز بنیاد تا سر به گوهر غریق. نظامی. ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر. حافظ. - از بنیاد بردن، کنایه از نیست و نابود کردن. (آنندراج). - بنیاد از پای درآوردن، کنایه از درهم ریختن و نیست و نابود کردن: در آرند بنیاد روئین ز پای جوانان به شمشیر و پیران به رای. سعدی. - بنیاد بر یخ نهادن، کنایه از بی مداری و بی ثباتی باشد. (برهان) (آنندراج). بی مداری. (رشیدی). کنایه ازبی مدار و بی ثبات بودن. (ناظم الاطباء). - بنیاد به آب بردن، کنایه از استوار کردن. (آنندراج) : برد بنیادهر نمونه به آب تا نگردد دگر ز آب خراب. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). - بنیاد به آب رسانیدن، کنایه از بنیاد استوار کردن. (آنندراج). - بنیاد عمر بر یخ بودن، بی ثبات بودن عمر: بنیاد عمر بر یخ و من بر اساس عمر روزی هزار قصر مهیا برآورم. خاقانی. ، آغاز. (آنندراج) : نمک زد شوقی اندر جان و نو کرد جراحتها که در بنیاد بوده است. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج) حکامی که از سال 403 تا 483 هجری قمری در غرناطۀ اسپانیا حکومت کردند. اولین آنها زاد بن زیری (403 هجری قمری) است و آخرین آنها تمیم بن بلکین (483 هجری قمری) است که بدست المرابطین منقرض گردیدند. (از طبقات السلاطین صص 20- 21)