در تداول عوام، قسمت کم و بد باقیمانده از چیزی بسیار. آنچه از مالهای بد که در دکان مانده و بفروش نمیرود. اشیاء بی فائده و خراب. باقیمانده و برجای مانده. بد و پست از چیزها یا چیزی. ته مانده های بد چیزها. ردی از جنسی. نفایه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - بنجل آب کردن، چیزهای بی مصرف را بفروش رسانیدن. چیز بی مصرف و نامرغوب و بی ارز را بفروش رسانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، ماندن، چسبیدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، قائم شدن. (آنندراج). محکم شدن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین نعوذباﷲ اگر پا فرورود بخلاب. وحشی (از آنندراج). ، قطع شدن. بازایستادن. بازماندن: هر امیری نیزۀ خود درفکند تا شود در امتحان آن سیل بند. مولوی