معنی بلقوط بلقوط(بُ) کوتاه. (منتهی الارب). قصیر. (ذیل اقرب الموارد). بلقط. و رجوع به بلقطشود، سر دیوار. (برهان). بلگن: ای عهد تو بیمدار و پیمان تو سست چون برف تموز و آفتاب بلکن. رکن الدین سنجری. بلکس. بلگن. پلکن لغت نامه دهخدا