جدول جو
جدول جو

معنی بلع کردن

بلع کردن(مَ)
ناجویده فروبردن. بلعیدن. (فرهنگ فارسی معین). فروخوردن. اوباریدن. ابتلاع. بلع. رجوع به بلع شود
لغت نامه دهخدا