بلص و بلصی و بلصوص، که طائریست. (منتهی الارب). رجوع به بلص و بلصوص و بلصی شود، مشعبد. شعبده باز. (فرهنگ فارسی معین). حقه باز: ز بس صورت که پیدا کرد و بنمود تو گفتی چرخ آن شب بلعجب بود. (ویس و رامین). بسان بلعجبی مهره باز استادم نگه کنی به من این خانه پاک ودیگر پاک. سوزنی. مرگ شود بلعجب تیغ شود گندنا کوس شود عندلیب خاک شود لاله زار. خاقانی