رسانیدن. (دهار) (غیاث اللغات) ، حراست کننده. (ناظم الاطباء). حافظ. (فرهنگ فارسی معین) ، قربان و تصدق کرده شده. (غیاث اللغات). صدقه و قربانی. (آنندراج). چیزی که بلا را از آدمی دور گرداند. صدقه. قربانی. (فرهنگ فارسی معین). چیزی یا کسی که ضرر و زیان ناشی از حادثه ای را به خود می گیرد و از سرایت آن به دیگری جلوگیری می کند. (فرهنگ لغات عامیانه) : بلاگردان جان و تن دعای مستمندانست که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد. حافظ. بی بلاگردان خطر دارد ز چشم شور حسن وای بر شمعی که راند از نظر پروانه را. صائب (از آنندراج). - بلاگردان کسی شدن، بجان خریدن بلا تا او سالم ماند. گویند خدا مرا بلاگردان تو کند. (از یادداشت مرحوم دهخدا) کوتاهی نکردن در کوشش در کاری. (از منتهی الارب). کوشش کردن در کاری و کوتاهی نکردن در آن. (از اقرب الموارد). مبالغه. و رجوع به مبالغه شود، ذرت. (فرهنگ فارسی معین). ذرتی که روی آتش آنرا برشته می کنند و پس از انداختن در آب نمک می خورند. (فرهنگ لغات عامیانه). در تداول عامۀ مردم مشهد نیز بلال و شیربلال را بر ذرت تازه اطلاق کنند. جاورس الهندی. جوار. جواری. حنطۀ رومیه. خالاون. خندروس. خندریس. ذرت مکه. گاورس هندی. گندمکه. گندم مصری. گندم مکّه. مکابوج. مکه. (یادداشت مرحوم دهخدا). - شیربلال، ذرت تازه که دانه های آن سخت نشده باشد