معنی بلابرهان
- بلابرهان(خوَ / خُ دَ)
- مرکّب از: ب + لا (نفی) + برهان، بدون برهان. بی برهان. بدون دلیل. بی حجت:
سپهر با تو به رفعت برابری نکند
که شرمسار شود مدعی بلابرهان.
سعدی، کنایه از صدقه و قربانی باشد. (از آنندراج) :
شکر می شد لب او را بلاچین
که حرفش بود همچون نام شیرین.
فوقی یزدی (از آنندراج)
