جدول جو
جدول جو

معنی بکاریدن

بکاریدن
(گُ رَ / رِبُ دَ)
بکاشتن. کاشتن. کاریدن. رجوع به کاشتن و کاریدن شود، مزاحمت کردن و رنجاندن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نرمی کردن و رحم نمودن با کسی، از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بازداشتن نخوت کسی را و پست گردانیدن او را و برانداختن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شکستن گردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حاجتمند شدن، سخت بدن گردیدن از دلاوری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، در مشقت انداختن زن را بجماع. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در مشقت انداختن. (آنندراج) ، فراهم و مزدحم ساختن خران و جز آنها را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا