معنی بصل الحنابل - لغت نامه دهخدا
معنی بصل الحنابل
- بصل الحنابل(بَ صَ لُلْ حَ بِ)
- اصقیل است. (فهرست مخزن الادویه) ، یقین. (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ص 26) (منتهی الارب) (فرهنگ نظام) ، زیرکی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). هوشیاری، مابین دو شقۀ خانه، پرده، سایبان، حجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حجت روشن. (ترجمان جرجانی ص 26) ، خونی که بدان دلیل گیرند بر شکار زخم خورده. ج، بصائر، خون دوشیزه، زره، سپر، عبرت، گواه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا