کژ=کج و مژ مهمل آن است چون دندان کژمژ، (از آنندراج). کج. ناراست. پیچیده. غیر مرتب. (ناظم الاطباء). در تداول کج و کوله. (حاشیۀ برهان چ معین) : از لبم باد خزان خیزد که از تأثیر عشق چون از آن دندان کژمژ خوش بخندد چون بهار. سنائی. من ار باشم ار نه سگ آستانت زهندوی کژمژ سخن در نماند. خاقانی. اینک مبارک حسن کژمژ قبیح آنک سراج بارک و آن بوالعلای خاک. خاقانی. کژمژی را خریطه بگشایم خنده ای در نشاطش افزایم. نظامی. آن یکی میگفت دنبالش کژست و آن یکی میگفت پشتش کژمژست. مولوی. بنگر بدان درخش کز ابر کبودفام برجست و روی ابر بناخن همی شخود چون کودکی صغیر که با خامۀ طلا کژمژ خطی کشد به یکی صفحۀ کبود. ملک الشعراء بهار