معنی بشق
- بشق(بَ شِ)
- رجل بشق، مردی که اگر در کاری وارد شود نتواند از آن خلاصی یابد. (از ذیل اقرب الموارد: بنقل ازلسان العرب). و رجوع به نشوء اللغه ص 24 و 25 شود، بمجاز شادمانه شدن. بشاش گشتن:
پسر نیز چون چهرۀ باب دید
دلش در تن از خرمی بشکفید.
(یوسف و زلیخا).
و رجوع به بشکفیدن و شکفتن شود
