معنی بشجاییدن بشجاییدن (نَ / نِ تَ) شجاییدن. بشجیدن. یخ زدن. سرمازدن. شجام زدن: صورت خشمت ار زهیبت خویش ذره ای را بخاک بنماید. خاک دریا شود بسوزد آب بفسرد آفتاب و بشجاید. دقیقی. و رجوع به هریک از کلمات فوق در جای خود شود لغت نامه دهخدا