بشاره. بشاره مأخوذ از تازی. مژدگانی. (منتهی الارب) (زوزنی) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش. (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است. (از آنندراج). مژده دادن. (مؤید الفضلاء). خبر خوش. (غیاث). بشری ̍، مژدگانی. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). نوید. در تداول عامه، مشتلق: ای دل من تو را بشارت باد که ترا من به دوست خواهم داد. فرخی. سه غلام سرای رسیدند به بشارت فتح. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 465). ز بارنامۀ دولت بزرگی آمد سود. بدین بشارت فرخنده شاد باید بود. مسعودسعد. اگر مرا ندی ارجعی رسد امروز دگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا. خاقانی. - بشارت باد، برای دعابه کار رود و مانند، زنده باد و جز آن یعنی ترا مژده باشد: ترا که رحمت و داد است و دین بشارت باد که بیخ دشمن و کفار جمله برداری. سعدی. - بشارت دادن، مژده دادن، خبر خوش دادن. (ناظم الاطباء). مژده آوردن: حجت خدا بود پیش او تا بترساند ستمکاران را و بشارت دهد نیکوکاران را. (تاریخ بیهقی). فرموده است تبارک و تعالی: پس بشارت داد پروردگار ایشان را برحمت خود. (تاریخ بیهقی). وگر نشنوند هیچ اندرز و پند دهیدش بشارت بزندان و بند. (یوسف و زلیخا). لاتعجبوا اشارت کرده بمرسلین لاتقنطوا بشارت داده باتقیا. خاقانی. اگر شد چار مولای عزیزت بشارت میدهم بر چار چیزت. نظامی. ناگاه سواری از در درآمد و بشارت داد... نفسی سرد برآورد و گفت این مژده مرا نیست. (گلستان). یکی را چون ببینی کشتۀ دوست بدیگر دوستانش ده بشارت. سعدی (طیبات). شروع بشارت از شروع کلیسای مسیحیان بود زیرا مسیح بشارت میداد و در هیکل تعلیم میفرمود و مردم را از دریا یا از فراز کوهها اندرز میکرد و به شاگردان میگفت بروید و جمیع قبایل را تا آخر دنیا بشارت دهید. (قاموس کتاب مقدس). - بشارت دهنده، خبرخوش آورنده، مژدۀ خوب آورنده: برانگیخت او را در حالیکه بود چراغ نوردهنده و بشارت دهنده. (تاریخ بیهقی). - بشارت رس، خبرخوش آورنده. مانند قاصد و مکتوب. (ناظم الاطباء). - بشارت رسان، خبرخوش آورنده، مانند قاصد و مکتوب. (ناظم الاطباء). - بشارت رسیدن، مژده رسیدن: این بشارت بقابوس رسید و بدان خوشدل و شادمان شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 218). بشارت آن فتح از حدود مشرق به اقصای مغرب رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 218). - بشارت زدن، بشارت دادن. اعلام بشارت کردن. مژده دادن: رو بشارت بزن که گشت یکی با غلام خود آن امیر امروز. انوری (از آنندراج). مردم بشارت زدند و خرمی کردند. (راحهالصدور راوندی). ابوالحسن و اولیای دولت در اندرون حصار رفتند و بشارت زدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419).... خبر رسید و در شهر بشارت زدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 44). بهر شهری از شادی فتح شاه بشارت زنان برگرفتند راه. نظامی. دهل زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز. سعدی (طیبات). - بشارت شیخ، مثل بشارت عیسی. (از انجمن آرا). - بشارت عیسی، کنایه از حضرت رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم. (از انجمن آرا). - بشارت کردن، مژده دادن و خبر خوش دادن. (ناظم الاطباء). مژده رساندن. - بشارت کشان، مژده رسانندگان. (از ناظم الاطباء). مژده گویان. (از مهذب الاسماء). مبشران و مژده رسانان. (آنندراج) : خبر گرم شد در خراسان و روم که شاهنشه آمد ز بیگانه بوم بهر شهری از شادی فتح شاه بشارت کشان برگشادند راه. نظامی (از آنندراج). - بشارت نامه، مژده نامه: کبوتر سوی جانان بال بگشاد بشارت نامه زیر پرّش اندر بنامه درنوشته کای دلارام رسیدم دل بکام و کان بگوهر. لبیبی. و بشارت نامه ها بهمه اطراف کرد و برادرش نرسی را و لشکرها را خواندند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 81). - بشارت نمودن، بشارت دادن: یعقوب را نشاط ز یوسف فزوده اند داود را بشارتی از جم نموده اند. خواجه عمید لوبکی (از آنندراج). - پربشارت، فراوان مژدگانی. بسیارمژده: شهریست پربشارت از این کار و هرکسی سازد همی ز جان و ز دل هدیۀ هژیر. فرخی. - عید بشارت مریم، پنجم یا ششم فروردین ماه جلالی برابر 25 مارس فرانسوی. روزیکه جبرئل مریم را بشارت راز تجسم ذات اقدس الهی بصورت انسان داد