گسترده. ج، بسط و بسائط. (منتهی الارب). گسترده. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : خندقی چون بحر محیط با قعری بعید و عرض بسیط در پیرامن آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی). همچنین در قاع بسیط مسافری گم شده بود و قوت و قوتش بآخرآمده. (گلستان)، موی گردن و یال اسب. (برهان) (سروری). در اوستا برش ’اسفا1: 6 ص 24’ استی، برز، بارز (پس گردن) ’اسشق 220’ یال اسب. (ناظم الاطباء) (آنندراج). موی گردن و قفای اسب بود. (صحاح الفرس) (دستوراللغه). موی گردن اسب. (لغت فرس اسدی) (شرفنامۀ منیری) : عرف، بش اسب. (مهذب الاسماء) (برهان: فز). فژ. (برهان). فش. (لغت فرس اسدی: فش) مؤلف فرهنگ شاهنامه آرد: در فرهنگها به معنی گردن و یال اسب است و بنا به حدس بعضی لغت شناسان فرنگ، بش که فش هم خوانده اند بمعنی گردن و یال اسب از اصل اوستایی برش مشتق شده که بمعنی سر و پشت اسب است و این لفظ اخیر در لغتهای دیگر بومی ایران بمعنی گردن هم آمده. (از فرهنگ شاهنامه) : گرفتش بش و یال اسب سیاه (اسفندیار) ز خون لعل شد خاک آوردگاه. فردوسی. بش و یال اسپان کران تا کران براندوده از مشک و از زعفران. فردوسی. بش و یال بینید و اسب و عنان دو دیده نهاده بنوک سنان. فردوسی. ... کشان دم بر خاک ابر یال و بش سیه سم و کف افکن و بندکش. فردوسی. درع بش آتش جبین گنبد سرین آهن کتف مشک دم عنبرخوی و شمشادموی و سرویال. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی پاورقی ص 148). کمندی و تیغی بکف یافته بش بارگی چون عنان تافته. اسدی (گرشاسب نامه). بجای نعل ماهی بسته بر پای. بجای در پروین بفته در بش. اسدی. برنگ آتش و دنبال و بش چو دود سیاه. کمال اسماعیل (از فرهنگ خطی). کفلهاش گرد و بش و دم دراز بر و یال فربی و لاغرمیان. پوربهای جامی (از سروری). ، ریشه و دامن. (ناظم الاطباء). دامن. (فرهنگ فارسی معین)، طره ای که بر سر دستار و کمر گذارند. (فرهنگ فارسی معین)، {{صفت}} ناقص و ناتمام. (از برهان) (ناظم الاطباء)