جدول جو
جدول جو

معنی بسیبس

بسیبس(بُ سَ بِ)
بسیبسه. در مغرب به بسیبس و نویفع معروف است و مردم بجایه (در اسپانیا) دانۀ آن را کمون الجبل (زیره کوهی) نامند و آن را در طبخ و معالجات بکار برند. (از دزی ج 1 ص 83). و رجوع به کمون و کمون الجبل و زیره شود، تأنیث بسیل. تلخی مزۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پس ماندۀ هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). باقی نبیذ در قنینه. (مهذب الاسماء). رجوع به بسیل شود، نوعی از باقلای صحرایی باشد کوچکتر از باقلای خوردن، اگر زنان آن را بپزند و بخورند، شیر ایشان زیاده شود. (برهان). نوعی از باقلای صحرایی کوچکتر از باقلای رسمی، گویند مدر شیر است. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی نخود است سبز و در مصر آن را از نوع دیگر که معروف به جلبانست بهتر شمارند. (ابن بیطار متن عربی ص 95 و ترجمه فرانسوی ص 227). بلغت مصری نوعی از جلبانست و آن خلربری است در نهایت تلخی. و رجوع به بسیل شود
لغت نامه دهخدا