جدول جو
جدول جو

معنی بستی

بستی(بَ)
ابونصر احمد بن محمد بن زیاد زراد بستی دهقان. معروف به ابن ابی سعید از مردم سمرقند. وی محدث بود و ابوسعید ادریسی از وی حدیث نوشت. (از لباب الانساب). و رجوع به بستی، صفت نسبی شود، تازه از هر چیز. (آنندراج). نو و تازه از هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، آب باران تازه باریده. ج، بسار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جوان، مرد باشد یا زن. (آنندراج) (منتهی الارب). جوان خواه مرد باشد و یا زن. (ناظم الاطباء).
- بسرالسکر، نوعی مرغوب و شیرین از غورۀ خرما. رجوع به جیسوان و دزی ج 1 ص 83 شود.
- لک بسر، نوعی صمغ. رجوع به دزی ج 1 ص 83 شود.
- حجرالبسر، نام سنگ سفیدیست که به شکل در بزرگی باشد. رجوع به دزی ج 1 ص 83 و کلمه حجرالبسر شود
لغت نامه دهخدا