دهی از دهستان ابقورات بخش حومه شهرستان بیرجند. سکنه 690 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، زعفران و عناب و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. از کلاته عبدالله میتوان ماشین برد. مزرعۀ ده نوک، تزوک، تک لون جزء این ده است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، هر مجلس عموماً. (آنندراج) محفل و انجمن. (ناظم الاطباء). مجلس. (یادداشت دهخدا). صاحب آنندراج گوید: بزمخفف آن و دلفروز و نامور از صفات او و با لفظ چیدن و کشیدن و نهادن و آراستن و کردن و ساختن و انداختن و درهم شکستن و برهم خوردن و برهم زدن و بر یکدیگر زدن مستعمل است. شواهد ذیل به معنی مطلق مجلس و مجلس بزم هر دو ایهام دارد: برآشفت با نامداران تور که این دشت جنگ است یا بزم سور؟ فردوسی. خوش آن روز کاندرگلستان بدیم ببزم سرافراز دستان بدیم. فردوسی. چنان بد که هر شب ز گردان هزار ببزم آمدندی بر شهریار. فردوسی. بزم دو جمشید مقامی که دید جای دو شمشیر نیامی که دید؟ (از العراضه). نبردم و نبرم جز ببزم شاه سجود نکردم و نکنم جز بصدر خواجه ایاب. خاقانی. ببزم احمد و جلاب خاص و خلق خواص بسی ستارۀ پاکش گذشته بر جلاب. خاقانی. این منم یارب که در بزم چنین اسکندری چشمۀ حیوانم از لفظ و لسان افشانده اند. خاقانی. زمین را بوسه ده در بزم شاهی که دارد بر ثریا بارگاهی. نظامی. کو کریمی که ببزم کرمش غمزده ای جرعه ای درکشد و دفع خماری بکند. حافظ (از شرفنامۀ منیری). در رزم بدست آرد در بزم ببخشد ملکی بسواری و جهانی بسوءالی عادلتر و عالمتر از او هیچ ملک نیست الا ملک العرش تبارک و تعالی. سخا را نه مثل تو مظهر بود که در بزم تو زهره مزهر بود زند گر ببزم تو زهره کران نباشد ورا هیچگه سر گران سپاهت چنان شاد باشد برزم که طبع همه اهل معنی به بزم. ؟ (از شرفنامۀ منیری). ، خیمه و سراپرده. (ناظم الاطباء)