معنی بریده گشتن بریده گشتن (مُ آ یَ دَ) بریده گردیدن. بریده شدن. منقطع شدن: ور سایه ز من بریده گردد هم نیست عجب ز روزگارم. خاقانی. انقطاع، بریده گشتن و گسستن رسن. (از منتهی الارب). لغت نامه دهخدا