برشته شدن. کباب شدن. انشواء. (از تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). تقلّی. (از تاج المصادر بیهقی). نضج. (از دهار) : ز تیغ تو الماس بریان شود زمین روز جنگ تو گریان شود. فردوسی. من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم. فردوسی. در دلو نور افشان شده، زآنجا بماهی دان شده ماهی ازو بریان شده، یکماهه نعما داشته. خاقانی. گاهی ز جان بیجان شدم گاهی ز دل بریان شدم هر لحظه دیگرسان شدم هر دم دگرگون آمدم. عطار. و رجوع به بریان شود. - بریان شده، کباب شده. برشته شده. مشوی. مشویه. و رجوع به بریان شود.