معنی برهنه گشتن برهنه گشتن (مُ آ رَ فَ) برهنه شدن. برهنه گردیدن. لخت شدن: ناموخت خدای ما مر آدم را چون عورو برهنه گشت جز کاسما. ناصرخسرو. و رجوع به برهنه شدن و برهنه گردیدن شود لغت نامه دهخدا