جدول جو
جدول جو

معنی برهم زدگی

برهم زدگی
(بَ هََ زَ دَ / دِ)
عمل برهم زدن: سطع، دست برهم زدگی. (منتهی الارب) ، در خانه. (آنندراج) (برهان) :
دل به یقین ای پسر خزانۀ دینست
چشم تو چون روزنست و گوش چو برهون.
ناصرخسرو.
گوهر دین چون درین خزانه نهادی
روزن و برهونش هر دو سخت کن اکنون.
ناصرخسرو.
، حصار. (برهان) (آنندراج). دیوار گرد قلعه:
دل را به دین بپوش که دین دل را
درخورد بام و ساخته برهون است.
ناصرخسرو.
رسته شد از بار جهل هرکه خرد
جان و دلش را ستوده برهون شد.
ناصرخسرو.
دل خزینۀ تست شاید کاندرو از بهر دین
بام و بوم از علم سازی وز خرد برهون کنی.
ناصرخسرو.
، چوب بندی و خاربست، محوطه، خانه کوچک، آرایش و زینت. (برهان). آرایش. (شرفنامۀ منیری) ، کمرگاه و کمر کوه. (برهان)
لغت نامه دهخدا