عمل برهم زدن: سطع، دست برهم زدگی. (منتهی الارب) ، در خانه. (آنندراج) (برهان) : دل به یقین ای پسر خزانۀ دینست چشم تو چون روزنست و گوش چو برهون. ناصرخسرو. گوهر دین چون درین خزانه نهادی روزن و برهونش هر دو سخت کن اکنون. ناصرخسرو. ، حصار. (برهان) (آنندراج). دیوار گرد قلعه: دل را به دین بپوش که دین دل را درخورد بام و ساخته برهون است. ناصرخسرو. رسته شد از بار جهل هرکه خرد جان و دلش را ستوده برهون شد. ناصرخسرو. دل خزینۀ تست شاید کاندرو از بهر دین بام و بوم از علم سازی وز خرد برهون کنی. ناصرخسرو. ، چوب بندی و خاربست، محوطه، خانه کوچک، آرایش و زینت. (برهان). آرایش. (شرفنامۀ منیری) ، کمرگاه و کمر کوه. (برهان)