معنی برون رفتن
- برون رفتن (مَ عَ)
- بیرون روفتن. روفتن به بیرون. جاروب کردن به خارج:
او را بجای روب هجای من
با خاک ره بکوی برون رفتی.
سوزنی، مانده و لاغر کردن سفر کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزار کردن ستوراز بسیاری راندن و پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) ، عارض شدن. (از اقرب الموارد از تاج)
