پایان یافتن. ختم شدن. انجام یافتن. بانجام رسیدن. (یادداشت دهخدا) : پس از برگذار شدن مراسم حج. پس ازبرگذار شدن مراسم جشن. و رجوع به برگزار شدن شود، منتخب کردن و پسند کردن. (ناظم الاطباء). پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان گروهی و جمعی. انتخاب کردن. (فرهنگ فارسی معین) : چنین داد پاسخ که دیدم ترا ز گردنکشان برگزیدم ترا. فردوسی. کند هر کس آن کار کو برگزید بدان تا بود کار هر کس پدید. اسدی. ، ترجیح دادن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجحان دادن. (یادداشت دهخدا). تفضیل دادن. مزیت نهادن. استحباب. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : که او برگزیند خرد بر هوا به کوشش نروید ز خارا گیا. فردوسی. ترا بر هرکه دارم برگزینم به چشم دوستی جز تو نبینم. (ویس و رامین). عیب است بزرگ برکشیدن خود را وز جملۀ خلق برگزیدن خود را. خواجه عبداﷲ انصاری. تفضیل، برگزیدن کسی را بر دیگری. لوی، برگزیدن کسی را بر کسی. (از منتهی الارب). و رجوع به گزیدن شود