شمخالچی. (ناظم الاطباء) ، منصوب شدن. (ناظم الاطباء). - ، قائم و مستحکم شدن. (ناظم الاطباء). - برقرار کردن. مستقر ساختن. ثابت کردن. (ناظم الاطباء). - ، مستحکم کردن. (ناظم الاطباء). - برقرار ماندن، ثابت ماندن. برجای ماندن: چون این و آن شدند جهان ماند برقرار او بر بقای خویش و فناهای ما گواست. ناصرخسرو. نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت برقرار. سعدی. ، تغییرناپذیر، بی حرکت، یکسان. (ناظم الاطباء)