شهریست به کرمان معرب به اردشیر. همان جواشیر است. (جهانگشای جوینی ج 3 ص 149). گواشیر بردسیر. و اهل کرمان آنرا گواشیر گویند. (تاج العروس) ، جای فروختن غلام و کنیز. - برده کردن، بنده کردن. به بندگی گرفتن. - برده گرفتن، برده کردن. اسیر گرفتن. بنده گرفتن. - برده گشتن، اسیر شدن. بنده شدن: برده گشتند یکسر این ضعفا و آن دو صیاد هریکی نخاس. ناصرخسرو. ، اسیر. (آنندراج). بردج. (منتهی الارب). اسیر مطلقا خواه دختر و خواه پسر. (برهان). - برده بردن، اسیر کردن. (آنندراج). - برده کردن، اسارت. اسیر کردن. ، دایه. (غیاث اللغات). و نیز رجوع به بردگی شود دهی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن سکنۀ آن 280 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)