پرخاش. جنگ و آورد و پیکار و پرخاش و رزم و فرخاش و ناورد و نبرد مترادف این است بتازیش وغا خوانند. (شرفنامۀ منیری). جنگ و پرخاش هم درست است. (از آنندراج). رجوع به پرخاش شود. - برخاش ساز، پرخاش کننده: بصید هزبران برخاش ساز کمند اژدهای دهن کرده باز. سعدی. رجوع به پرخاش ساز شود. - برخاشجو، جنگجو. (آنندراج). پرخاشجو. رجوع به پرخاشجو شود، در میان نهادن. گفتن. خواندن: بسی برخواند از این افسانه با دل چو عشق آمد کجا صبر و کجا دل. نظامی. ورجوع به خواندن شود، بیان کردن. اظهارکردن، نسبت دادن و منسوب کردن. (ناظم الاطباء)