مرکّب از: بر + حذر، یکسو وبرکنار و بضم بای فارسی چنانکه شهرت گرفته خطاست. (آنندراج)، دور. به پرهیز. به بیم. بحذر: اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازیرا حکما برحذرند. ناصرخسرو. اگر رأی تو بر این کار مقرر است... نیک برحذر باید بود. (کلیله و دمنه)، ازتلون طبع پادشاهان برحذر باید بود. (گلستان سعدی)، از حدت و صولت پادشاهان برحذر باید بود. (گلستان سعدی)، توپاک آمدی برحذر باش و پاک که ننگست ناپاک رفتن بخاک. سعدی (بوستان)، زان چهرۀ عرقناک زنهار برحذر باش سیلاب عقل و هوشند این قطره های باران. صائب. سلیم برحذر از تیر فتنه باش که باز بلند ساخت زمانه کمان شیطان را. سلیم (آنندراج)، - برحذر بودن، پرهیز کردن. دور بودن. - برحذر کردن، پرهیزکردن. دوری کردن