جدول جو
جدول جو

معنی برپای جستن

برپای جستن
(مُ یَ لَ)
بزور پا برجستن. (آنندراج). ناگهان جهیدن و بحالت ایستاده درآمدن:
چو شاه آنچنان دید برپای جست
گرفتش سر دست رستم بدست.
فردوسی.
چو بشنید مهراب برپای جست
نهاد از بر دستۀ تیغ دست.
فردوسی.
ولی همچنان بر دعا داشت دست
که شه سر برآورد و برپای جست.
سعدی، نوعی از صوف است که از برتاس می آرند. (آنندراج). پوستی که از برتاس آورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا