معنی برانگیزاندن برانگیزاندن (مِکْ کی) واداشتن. برانگیختن. برانگیزانیدن. انگیزاندن. رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود، نصب کردن. منصوب کردن. گماردن: سپه را بدان شارسان جای کرد یکی پیشرو جست و برپای کرد. فردوسی لغت نامه دهخدا