معنی برانداخت کردن برانداخت کردن (مَ کَ) ورانداز کردن. برانداز کردن. اندازه گرفتن و سنجیدن کار: برانداختی کردم از رای چست که این مملکت بر که آید درست. نظامی. رجوع به براندازکردن شود لغت نامه دهخدا