کلمه تحسین و بمعنی بخ، یقال بذخ بذخ، یعنی بخ بخ. (ناظم الاطباء). بذخ بذخ. بذخ بذخ، بخ و عجبا. (معجم متن اللغه) ، شعری که به آهنگ خوانده شود. (از برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) ، استهزاء و مسخره. گواژه. (از ناظم الاطباء). - بذله باز، مسخره. (ناظم الاطباء). - ، لطیفه گو. (ناظم الاطباء). ظریف و خوش صحبت. (آنندراج). - بذله جویی، طلب لطیفه و سخنان مرغوب و دلکش: هر جنسی با جنسی از اصناف یاران و خویشان به انواع عیش و عشرت مشغول به نکته گویی و بذله جویی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 108). - بذلۀ روحانی، سخنان حکیمانه. (انجمن آرا). - بذلۀ فناء، کنایه از تیر و کمان است. (انجمن آرا). - بذله سنج، ظریف و خوش صحبت. (آنندراج). - بذله گفتن، سخن مرغوب گفتن. لطیفه گفتن: طایفۀ اهل فضل و بلاغت از صحبت او (درویش) هر یک بذله و لطیفه ای همی گفتند. (گلستان سعدی). شبهای دراز نخفتی و بذله و لطیفه ها گفتی. (گلستان سعدی). - بذله گو، خوش طبع و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). ظریف و خوش صحبت. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : بذله گوی. شوخی کن. لاغ گو. (فرهنگ فارسی معین). شوخ. مزاح. (یادداشت مؤلف) : مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی تا خواجه می خورد بغزلهای پهلوی. حافظ. نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام. حافظ. خانه بی تشویش و ساقی یار و مطرب بذله گو موسم عیش است و دور ساغر و عهد شباب. حافظ. گرم مهر و نرم چهر و زودصلح و دیرجنگ تازه روی و عشوه جوی و بذله گوی و نکته یاب. قاآنی. - ، مسخره. (ناظم الاطباء)