جدول جو
جدول جو

معنی بدیشان

بدیشان
(بِ)
به ایشان. (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آنان:
بدیشان بگفت آنچه در خواب دید
جز آن هرچه از کاروانان شنید.
فردوسی، حقیر پنداشتن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، نکوهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بد و زشت گفتار گردیدن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حقیر شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا