معنی بدنمایی
بدنمایی
(بَ نَ / نِ / نُ)
کراهت منظر و بی ظرافتی و زشتی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واژههای مرتبط با بدنمایی
بد نمایی
بد نمایی
بد شکلی بد صورتی زشتی کراهت منظر
فرهنگ لغت هوشیار
بدگمانی
بدگمانی
سوءظن
فرهنگ واژه فارسی سره
برهمایی
برهمایی
منسوب به برهما پیرو فرقه برهمایی
فرهنگ لغت هوشیار
بینوایی
بینوایی
بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بینمازی
بینمازی
زنی که حائض باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بتنهایی
بتنهایی
جدا گانه
فرهنگ لغت هوشیار
رهنمایی
رهنمایی
رهنمونی، ارشاد، دلالت
فرهنگ لغت هوشیار
سینمایی
سینمایی
رخشاریک
فرهنگ لغت هوشیار
بدگمانی
بدگمانی
بدگمان بودن، بدخیالی، سوءظن
فرهنگ فارسی عمید