جدول جو
جدول جو

معنی بدسازگاری

بدسازگاری
(بَ)
ناسازگاری. بدرفتاری:
ابا مغز پیکان همی راز گفت
به بدسازگاری همی گشت جفت.
فردوسی، اختراع واحداث رسم در دین. (ناظم الاطباء). عقیدۀ تازه بر خلاف دین. (فرهنگ فارسی معین) ، الحاد و کفر و خطا و فساد. (ناظم الاطباء). مقابل سنت. (یادداشت مؤلف) :
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت
بدین دولت خلیفه بازگسترده ست شادروان.
فرخی.
ایا شهی که در آفاق هر کجا شهری است
که دین و سنت فاش است و کفر و بدعت راز...
سوزنی.
تارک ذوالخمار بدعت را
ذوالفقار تو لاجرم بشکافت.
خاقانی.
بدعت ز روی حادثه پشت هدی شکست
شیطان خلاف قاعده رجم شهاب شد.
خاقانی.
تب ریزهای بدعت تبریز برگرفت
تبریز شد ز رتبت او روضهالسلام.
خاقانی.
تا بت بدعت شکست اقبال حمد سیمگر
سکه نقش بت به زر دادن نیارد در جهان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 327).
بوم اعتقاد ایشان که در ظلمت کفر بصدای بدعت نوحه می کرد در دام اسلام افکند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 348).
شرعۀ شریعت از غبار بدعت نگاهداشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 398).
از ترهﱡب نهی فرمود آن رسول
بدعتی چون برگرفتی ای فضول.
مولوی.
- اصحاب بدعت، بدعت گذاران، صاحبان بدعت: از عقاید اهل سنت و مذاهب اصحاب بدعت مستکشف و متفحص. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). اهل فتنه و اصحاب بدعت سر در گریبان کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 436).
- بدعت سرای، کنایه از دنیاست. (از آنندراج). ظاهراً بدان سبب که دنیا محل الحاد و کفر و خطا وفساد است:
دست انصاف تو بر بدعت سرای روزگار
دست محمود است بر بتخانه های سومنات.
انوری (از آنندراج).
، ظلم و فساد و خصومت و ستیزه. (ناظم الاطباء). و رجوع به بدعه شود
لغت نامه دهخدا