جدول جو
جدول جو

معنی بدخواب

بدخواب(بَ خوا / خا)
کسی که چون از خواب بیدارش کنند بدخویی آغازد، و این حال اکثر در اطفال مشاهده می شود. (آنندراج) :
پس از عمری که شد بیدار از آمدشد جانان
نگردد بخت با من رام بدخواب است پنداری.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
- بدخواب گشتن،پس از بیداری تندخو گشتن:
بسان طفل بدخو بخت خواب آلوده ای دارم
که گر بیدار سازم یک دمش بدخواب می گردد.
محمدسعید اشرف (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا