دعای بد و نفرین و لعنت. (آنندراج) ، پیدا شدن رایی در کاری. (از اقرب الموارد) :پیدا شدن و آشکار شدن رأیی که قبلاً نبود: بدا له فی الامر بدواً و بداءً و بداءهً. نشاء فیه رأی و ظهر له ما لم یظهر اول. الحدیث: بدااﷲ عزوجل یبتلیهم، ای قضی بذلک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بسوی بادیه درآمدن و اقامت کردن. بدو. بداء. بداءه. الحدیث: من بدا جفا ای من نزل البادیه صار فیه جفاء الاعراب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، حدث کردن. ریدن. سرگین انداختن. (از ناظم الاطباء)