جدول جو
جدول جو

معنی بخسیدن

بخسیدن
(گَ دی دَ)
پژمرده ساختن. (آنندراج). پژمرده و افسرده کردن. (ناظم الاطباء) ، بخش کردن. قسمت کردن. (یادداشت مؤلف) :
چنین بخششی کان جهانجوی کرد
همه سوی کهترپسر روی کرد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 89).
اما حکماء عالم، جهان را بخشش کرده اند به برآمدن و فروشدن خورشید. (تاریخ سیستان). و غنائم بخشش کردند سواری را سه هزار دینار رسید و هر پیاده را هزاردینار. (تاریخ سیستان) ، مقدر کردن. تقدیر کردن:
چنین کرد بخشش سپهر بلند
که از تو گشاید غم و رنج و بند.
فردوسی.
ز چیزی که بخشش کند دادگر
چنان دان که کوشش نیابد گذر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا