مرکّب از: ب + چم، باچم. چمدار. کاری راگویند که با نظام و آراستگی بود. (برهان قاطع)، نظم. نظام. ترتیب. آراستگی. (ناظم الاطباء) : چرا نه شکر کنم نعمت ترا شب و روز که از تو اختر من سعد گشت و کار بچم. شاکر بخاری. - بچم گرفتن، ترتیب و روش خوش به دست آوردن و منظم و آراسته شدن کار و سرانجام نیک حاصل کردن. (ناظم الاطباء) ، بچه در رحم بستن. دارای بچه شدن. آبستن شدن