معنی بجا گذاشتن بجا گذاشتن (مَ) بر جای نهادن. باقی گذاشتن. باقی نهادن. گذاشتن و رفتن. بجا ماندن. (آنندراج). بر جای نهادن: فرهاد رفت و کوه ملامت بجا گذاشت کار تمام ناشده در پیش ما گذاشت. بابافغانی. و رجوع به ’جا’ و رجوع به گذاشتن شود لغت نامه دهخدا