از نواحی دمشق و ابوعبداﷲ یحیی از بج حوران بوده است. قریه ای نزدیک باب دمشق و از توابع بانیاس. (از معجم البلدان) ، آزرده و ناخوش گشتن. بیزار شدن. (ناظم الاطباء). بی دماغ شدن. (آنندراج) : از آنم کس نمی پرسد اگر پرسد کسی حالم به او گویم غم خود آنقدر کز من بجان آید. وحشی. ، عاجز کردن و کشتن (ناظم الاطباء). کنایه از کشتن و به قتل آوردن. (آنندراج). اما این دو معنی بی وجه می نماید، آماده شدن برای مردن. در حال مرگ بودن. (ناظم الاطباء). قریب مرگ شدن. (آنندراج) : ناله ام راه گلو بسته به حدی که نفس تا برون میرود از سینه بجان می آید. شاهی. و رجوع به جان و نیز به آمدن شود